
همین که قاصدک را فوت کنی تا عطر نفس هایت را باخودش بیاورد برای دلم کافیست...

نمیدانم الزایمر بودی یا عشق!!! ازروزی که مبتلایت شدم خودم را از یاد بردم...

همیشه به یادت هستم اماشاهدی ندارم جزکلاغ بام خانه مان... که او هم حقیقت رابه تکه پنیری میفروشد...

گنجشک را تکه نانی زنده نگه میداشت مارا تکه دلی... اما دریغ کردن رهگذران...

دلتنگی همون مکثیه که رواسمش میکنی وقتی... شماره های گوشیت رو میایی پایین...
نظرات شما عزیزان:
|